مرثیه خفتگان زمستان

این بار اما باید دوباره مرثیه بنویسم. مرثیه ای برای عزیزان و شهروندانی که به ناچار مجبور شدند تا آخرین نفس های خود را در میان گازهای عبوس بالا بکشند و با لذت آخرین رویای شاد زندگی به خواب ابدی فرو روند. خوابی که فردای روز دوستداران را داغدار و شهروندان را حیرت زده کرد.
نخست حیرت همشهریان از مرگ ناگهانی خفته گان و دوم حیرت ما از ناتوانی در برابر سوز سرمای زمستان!
نمی دانم در آخرین تصاویر رویای شیرین خفه شدگان گاز شهری چه گذشته است؟ آنها آخرین رویای شاد و سرخوشی کوتاه مدت عمر خویش را در حالی تجربه می کردند که ننه سرمای لجوج زمستان در خیابان ها و کوچه های شهر قهقهه مستانه می زد و قربانی می گرفت.
گازهای عبوس و ننه سرمای لجوج دست در دست هم بر روی برف ها می رقصیدند و برای خفتگان شهر لالایی می خواندند و خواب زمستانی ابدی، تنها ارمغان این نغمه شوم بود.
دردناک است. دردناک است پس از آن رویای شیرین چشمان اشک بار و صورت داغدار اقوام و دوستان را تماشا کنی و فرصت سخنی کوتاه حتی، میسر نشود.........

تصاویری مبهم از ذهنم می گذرد و تنها چند پرسش باقی است که بایستی در مرثیه ام برای زندگان به دنبال پاسخ آنها بگردم.
تصویر کودکان غزه که در محاصره اسراییل مانده اند و غذا و سوخت به شهرشان نمی رسد. کودکی مظلوم که می دود تا ظرف 20 لیتری خود را به صف طولانی سوخت در پایتخت فلسطین برساند. او هم ممکن است به زودی یکی دیگر از قربانیان ننه سرمای لجوج یا اسراییل و حامیانش باشد.
تصویر اهالی مهربان شاهرود و یا مردمان خلخال و مشکین شهر که در دمای 30- درجه سانتیگراد از داشتن گاز شهری محروم بوده و معلوم نیست که از زیبایی ها و طراوت این برف سفید و سرمای زمستان چه چیزی نصیب آنان شده است؟
تصویر آخر اما چهره غم آلود دوستانی ست که برای بدرقه این دوست کوچک و مهربان به این دیار آمده اند. دیار سفید پوش خفته گان!
آنها از خود می پرسند مگر آخرین رویای شاد عزیز سفر کرده ما چه بوده است؟ چرا او لحظه ای درنگ نکرد تا باز هم لذت کنار هم بودن را تجربه کنیم؟

Labels: